دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهل ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Obstacle

  [ˈɑːbstəkl]

Noun

anything that gets in the way or hinders; impediment; obstruction OR a situation, an event, etc. that makes it difficult for you to do or achieve something AND an object that is in your way and that makes it difficult for you to move forward

هر چیزی که‌ سر راه قرار می‌ گیرد یا مانع‌ می‌ شود، رهگیر، راه‌گیر، مانع، رادع، راه بند، جلوگیر، گذر بند

Synonyms

obstruction, block, barrier, hurdle, hazard, snag, impediment, blockage, hindrance, check, bar, difficulty, handicap, hurdle, hitch, drawback, snag, deterrent, uphill, stumbling block

Antonyms

help, support, benefit, aid, advantage, asset, assistance, crutch

Examples

The soldiers were compelled to get over such obstacles as ditches and barbed wire.

سربازان مجبور شدند که‌ از موانعی‌ چون گودال های عمیق‌ و سیم‌های خاردار عبور کنند.

Ignorance is an obstacle to progress.

نادانی‌ یکی‌ از موانع‌ پیشرفت‌ است‌.

Prejudice is often an obstacle to harmony among people.

پیش‌ داوری اغلب‌ مانع‌ هماهنگی‌ بین‌ مردم است‌.

Bureaucratic obstacles

موانع اداری (دیوان سالاری)

The removal of an obstacle in the throat

رفع آنچه که راه گلو را بسته است

Her father's objection was their only obstacle.

مخالفت پدر دختر یگانه مانع آنها بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>