دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس پانزدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Alter

  [ˈɔːltər]

Verb

make different; change; vary OR to become different; to make somebody/something different

دگرگون کردن، تغییر کردن، (جزئیات ولی نه کلیات را) عوض کردن، تغییر دادن، دگراندن، دستکاری کردن، دگروار کردن

to make changes to a piece of clothing so that it will fit you better

(خیاطی) بازدوزی کردن (برای خوردن به قامت و غیره)

Synonyms

modify, change, reform, shift, vary, transform, adjust, adapt, revise, amend, diversify, remodel, tweak, recast, reshape, metamorphose, transmute

Examples

I altered my typical lunch and had a steak instead.

من‌ نهار معمول خود را تغییر دادم و در عوض یک‌ استیک‌ خوردم.

Dorothy agreed to alter my dress if I would reveal its cost to her.

«دوروتی‌» قبول کرد لباسم‌ را تنگ‌ کند، به‌ شرط این‌ که‌ هزینه‌ی آن را به‌ او نشان دهم‌.

It’s absurd to spend money to alter that old candy store.

مصرف پول برای تغییر آن قنادی قدیمی‌ مسخره است‌.

The weather alters from one season to another.

هوا فصل به فصل عوض می‌شود.

After the death of his children, he was an altered man.

پس از مرگ فرزندانش او آدم دیگری شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>