دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس پانزدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Innovative

  [ˈɪnəveɪtɪv]

Adjective

fresh; clever; having new ideas OR introducing or using new ideas, ways of doing something, etc.

تازه، مبتکرانه‌، دارای اندیشه‌های جدید، نوین‌، خلاقانه

Synonyms

novel, new, original, different, fresh, unusual, unfamiliar, uncommon, inventive, singular, ground-breaking, left-field, transformational, variational

Antonyms

old, old-fashioned, worn

Examples

The innovative ads for the candy won many new customers.

تبلیغات مبتکرانه‌ برای شیرینی‌، مشتریان زیادی را بدست‌ آورد.

Everyone in our office praised the boss for his innovative suggestions.

در اداره ی ما همه‌ رئیس‌ را به‌ خاطر پیشنهادهای خلاقش‌ تحسین‌ کردند.

Nicole decided to alter her approach and become more innovative.

«نیکول» تصمیم‌ گرفت‌ راهکارش را تغییر دهد و خلاق تر شود.

An innovative approach to language teaching

رویکردی نوآورانه برای آموزش زبان

Innovative schemes for recycling waste materials

طرح های نوآورانه برای بازیافت مواد زائد

There will be a prize for the most innovative design.

برای خلاقانه ترین طراحی جایزه ای در نظر گرفته خواهد شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>