Platitude
[ˈplætɪtuːd]Noun
a comment or statement that has been made very often before and is therefore not interesting
(سخن و نوشتار) ابتذال، پیش پا افتادگی، تکرار مکررات، بیمزگی، حرف یا نوشتهی مبتذل، سخن کلیشهای، ترهه (ترهات)
Synonyms
cliché, stereotype, commonplace, banality, truism, bromide, verbiage, inanity, trite remark, hackneyed saying
Examples
They mouthed the usual platitudes.
همان حرف های پیش پا افتاده همیشگی را به زبان آوردند.
I mouthed some sympathetic platitudes.
من برخی از سخنان پیش پا افتاده دلسوزانه را به زبان آوردم.
His speech contained nothing but platitudes.
نطق او حاوی چیزی جز تکرار مکررات نبود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.