Rustic
[ˈrʌstɪk]Adjective
typical of the country or of country people; simple
روستایی، ساده، بی تکلف، طبیعی، دست نخورده
made very simply of rough wood
ساخته شده از شاخ و برگ، ترکهای
Synonyms
rural, country, pastoral, bucolic, sylvan, Arcadian, countrified, upcountry, agrestic, simple, homely, basic, plain, homespun, unsophisticated, unrefined, artless, unpolished
Antonyms
urban, cosmopolitan, grand, polished, sophisticated, elegant, refined
Examples
Rustic chairs
صندلیهای ترکهای
Rustic scenery
مناظر روستایی
His rustic tendency to talk loud.
تمایل دهاتیوار او به بلند حرف زدن.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.