دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهل ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Ventilate

  [ˈventɪleɪt]

Verb

change the air in: purify by fresh air OR to allow fresh air to enter and move around a room, building, etc.

هوای داخل‌ را تغییر دادن، با هوای تازه تطهیر کردن، (به ویژه هوا) تخلیه کردن، تهویه کردن، وزاندن، (هوای محلی را) عوض کردن، تازه کردن، هوارسانی کردن

discuss openly OR to express your feelings or opinions publicly

علناً بحث‌ کردن، (پیش همگان) اظهار کردن، بروز دادن، اعلام کردن، آشکار کردن، علنی کردن

Synonyms

aerate, fan, cool, refresh, air-condition, freshen, oxygenate, discuss, air, bring out into the open, talk about, debate, examine, broadcast, sift, scrutinize, make known

Examples

We ventilated the kitchen by opening the windows.

با باز کردن پنجره ها آشپرخانه‌ را تهویه‌ کردیم‌.

The lungs ventilate the blood.

شش‌ها هوای خون را تصفیه‌ می‌کنند.

There is merit in ventilating the topic of the prom before the entire senior class.

شایسته‌ است‌ موضوع جشن‌ پایان دوره را در حضور تمام دانشجویان سال آخر مورد بحث‌ قرار دهیم‌.

A badly ventilated room.

اتاقی که هواگیر نیست (که بد تهویه می‌شود).

This mine has to be constantly ventilated.

هوای این معدن باید دایما تهویه شود.

Kashan's basements were ventilated by tall wind-catchers.

سرداب‌های کاشان از طریق بادگیری‌های بلند تهویه می‌شدند.

Party members were not expected to ventilate their own personal views.

از اعضای حزب‌انتظار نداشتند که عقاید شخصی خودشان را علنی کنند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>