دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهل ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Municipal

  [mjuːˈnɪsɪpl]

Adjective

of a city or state; having something to do in the affairs of a city or town OR ​connected with or belonging to a town, city or district that has its own local government

مربوط به‌ شهر یا ایالت‌، با امور شهر یا شهرک ارتباط دارد، وابسته به شهرداری، وابسته به شهر یا شهرک، شهری

Synonyms

civic, city, public, local, community, council, town, district, urban, metropolitan, borough

Examples

The state police assisted the municipal police in putting down the riot.

پلیس‌ ایالتی‌ در فرونشاندن شورش به‌ پلیس‌ شهری یاری رساند.

There was only a mediocre turnout for the municipal elections.

تنها عده ی کمی‌ در انتخابات شهری شرکت‌ کردند.

The municipal government placed a ban on parking during business hours.

شهرداری، پارک اتومبیل‌ها را در طول ساعات کاری ممنوع کرد.

The municipal building

ساختمان شهرداری

Municipal elections/councils

انتخابات شهری/ شوراهای شهر

Municipal workers

کارگران شهرداری

The Los Angeles Municipal Art Gallery

گالری هنری شهرداری لس آنجلس

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>