دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ واژه‌های ۱۱۰۰ درس چهل و یک ۵۰۴ هفته بیست و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Indifference

  [ɪnˈdɪfrəns]

Noun

lack of interest, care or attention OR a lack of interest, feeling or reaction towards somebody/something

عدم علاقه‌، دقت‌ یا توجه‌، بی‌علاقگی، بی‌تفاوتی، بی‌توجهی، بی‌اعتنایی، ناگرایشی، ناپیوندی، یکسان بینی

lack of importance

ناچیزی، بی‌اهمیتی

Synonyms

disregard, apathy, lack of interest, negligence, detachment, coolness, carelessness, coldness, nonchalance, callousness, aloofness, inattention, unconcern, absence of feeling, heedlessness, irrelevance, insignificance, triviality, unimportance

Antonyms

interest, concern, care, attention, regard, commitment, enthusiasm, heed

Examples

Alien’s indifference to his schoolwork worried his parents.

بی‌توجهی‌ «آلن‌» به‌ تکالیف‌ مدرسه‌، والدینش‌ را نگران نمود.

It was a matter of indifference to Bernie whether the story circulating about his engagement was true or not.

برای «برنی‌» موضوع بی‌اهمیتی‌ بود، که‌ آیا داستانی‌ که‌ درباره ی نامزدی اش پخش‌ شده است‌ حقیقت‌ دارد یا نه‌.

My father could not refrain from commenting on Linda’s indifference toward her brother’s tears.

پدرم نتوانست‌ از اظهار نظر پیرامون بی‌اعتنایی‌ «لیندا» نسبت‌ به‌ اشک های برادرش اجتناب کند.

His indifference toward her was obvious.

عدم علاقه‌ی او به آن زن آشکار بود.

They showed their indifference toward money.

آنان بی‌اعتنایی خود را نسبت به پول نشان دادند.

What she said is a matter of complete indifference to me.

چیزی که او گفت برای من کاملاً بی اهمیت است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>