دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس چهل و دو ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Wrath

  [ræθ]

Noun

very great anger; rage OR extreme anger

خشم‌ بسیار زیاد، غضب‌، وروت

Synonyms

anger, passion, rage, temper, fury, resentment, irritation, indignation, ire, displeasure, exasperation, choler

Antonyms

delight, pleasure, joy, satisfaction, happiness, enjoyment, amusement, gratification, contentment, gladness

Examples

Anticipating Father’s wrath, we tried to give him the news slowly.

چون خشم‌ پدر را پیش‌ بینی‌ می‌کردیم‌، تلاش کردیم‌ خبر را آرام آرام به‌ او بدهیم‌.

There is no rage like the wrath of an angry bear.

هیچ‌ خشمی‌ مثل‌ خشم‌ یک‌ خرس عصبانی‌ نیست‌.

After Ernie’s wrath subsided, we were able to tell him what had happened.

بعد از اینکه‌ خشم‌ «ارنی‌» فروکش‌ کرد، توانستیم‌ به‌ او بگوییم‌ چه‌ اتفاقی‌ افتاده است‌.

The wrath of God

خشم خداوند

The Grapes of Wrath

خوشه‌های خشم

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>