دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته اول ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Interminable

  [ɪnˈtɜːrmɪnəbl]

Adjective

lasting a very long time and therefore boring or annoying

بی‌پایان، پایان‌ناپذیر، تمام نشدنی، خسته کننده، ملالت‌آور، طولانی

Synonyms

endless, long, never-ending, dragging, unlimited, infinite, perpetual, protracted, limitless, boundless, everlasting, ceaseless, long-winded, long-drawn-out, immeasurable, wearisome, unbounded

Antonyms

limited, bounded, restricted, temporary, finite, measurable

Examples

Interminable suffering

رنج بی‌پایان

An interminable speech/wait/discussion

یک سخنرانی/انتظار/بحث پایان ناپذیر

The drive seemed interminable.

اون یک رانندگی پایان ناپذیری به نظر می رسید.

It took an interminable time.

(به اندازه) یک زمان بی پایان طول کشید.

It was a day of interminable meetings.

روز جلسات پایان ناپذیر بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>