Interminable
[ɪnˈtɜːrmɪnəbl]Adjective
lasting a very long time and therefore boring or annoying
بیپایان، پایانناپذیر، تمام نشدنی، خسته کننده، ملالتآور، طولانی
Synonyms
endless, long, never-ending, dragging, unlimited, infinite, perpetual, protracted, limitless, boundless, everlasting, ceaseless, long-winded, long-drawn-out, immeasurable, wearisome, unbounded
Antonyms
limited, bounded, restricted, temporary, finite, measurable
Examples
Interminable suffering
رنج بیپایان
An interminable speech/wait/discussion
یک سخنرانی/انتظار/بحث پایان ناپذیر
The drive seemed interminable.
اون یک رانندگی پایان ناپذیری به نظر می رسید.
It took an interminable time.
(به اندازه) یک زمان بی پایان طول کشید.
It was a day of interminable meetings.
روز جلسات پایان ناپذیر بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.