دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Laconic

  [ləˈkɑːnɪk]

Adjective

using only a few words to say something

موجز (و کمی مبهم)، کم حرف، مختصر گو، کوتاه

Synonyms

terse, short, brief, clipped, to the point, crisp, compact, concise, curt, succinct, pithy, monosyllabic, sententious

Antonyms

rambling, long-winded, wordy, voluble, loquacious, verbose

Examples

"we will see!" was his laconic answer.

پاسخ کوتاه او این بود: ((خواهیم دید!))

A laconic comment

یک نظر کوتاه

His laconic comment was, ‘Too bad!’

نظر کوتاه او این بود: "خیلی بد!"

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>