دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Throng

  [θrɔːŋ]

Noun

a crowd of people

جمعیت، انبوه مردم، جماعت، شلوغی، ازدحام، گروه، انبوهه، دسته

Synonyms

crowd, mob, horde, press, host, pack, mass, crush, jam, congregation, swarm, multitude, concourse, assemblage

Examples

The police dispersed the throng

پلیس جمعیت را متفرق کرد.

A throng of ants

یک دسته مورچه

A throng of confused thoughts cluttered her brain.

انبوهی از افکار در هم و بر هم مغز او را پر کرد.

We pushed our way through the throng.

ما راه خود را از میان جمعیت با فشار و سختی پیش بردیم.

He was met by a throng of journalists and photographers.

او با انبوهی از خبرنگاران و عکاسان روبرو شد.

Throng

  [θrɔːŋ]

Verb

to go somewhere or be present somewhere in large numbers

ازدحام کردن، جمع شدن، توفیدن

Synonyms

crowd, flock, mob, press, flood, pour, swarm, troop

Examples

Shoppers thronging the streets.

خریداران مغازه‌ها که در خیابان‌ها ازدحام کرده بودند.

Crowds thronged the stores.

ازدحام جمعیت در فروشگاه ها جمع شدند.

People are thronging to see his new play.

مردم برای دیدن نمایش جدید او ازدحام می کنند.

The children thronged into the hall.

بچه ها جمع شدند توی سالن.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>