دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Adroit

  [əˈdrɔɪt]

Adjective

clever and showing skill

زبردست، تردست، سبکدست، ماهر

Synonyms

skillful, able, skilled, expert, bright, clever, tasty, apt, cunning, ingenious, adept, deft, nimble, masterful, proficient, artful, quick-witted, dexterous

Antonyms

awkward, blundering, bungling, clumsy, inept, uncoordinated, cack-handed, inexpert, maladroit, unskillful, unhandy, ham-fisted or ham-handed

Examples

Mahmood was adroit at flattering others.

محمود در تملق‌گویی از دیگران مهارت داشت.

An adroit negotiator

یک مذاکره کننده ماهر

In the long run, however, adroit its marketing, takeover may be the only solution.

اما در درازمدت، با مهارت بازاریابی آن، تصاحب ممکن است تنها راه حل باشد.

Since then he has shown every sign of being a pragmatist, an adroit politician and a very hard worker.

از آن زمان به بعد او همه نشانه هایی از یک عمل گرا، یک سیاستمدار ماهر و یک کارگر بسیار سختکوش را نشان داده است.

One reason is that "Clinton" is a far more adroit politician than "Dukakis".

یک دلیل این است که «کلینتون» سیاستمداری بسیار ماهرتر از «دوکاکیس» است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>