دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Stipulate

  [ˈstɪpjuleɪt]

Verb

to state clearly and definitely that something must be done, or how it must be done

(در قرارداد یا توافق نامه و غیره) قید کردن، تصریح کردن یا شدن، الزام آور کردن، منوط کردن، مشروط (به چیزی) کردن

Synonyms

specify, state, agree, require, promise, contract, settle, guarantee, engage, pledge, lay down, covenant, postulate, insist upon, lay down or impose conditions

Examples

The carpet's specifications are clearly stipulated in the contract

مشخصات فرش در قرارداد فروش به وضوح قید شده است.

It is stipulated that the goods be delivered in one week

تصریح شده است که کالا ظرف یک هفته تحویل داده شود.

A delivery date is stipulated in the contract.

تاریخ تحویل در قرارداد درج شده است.

The job advertisement stipulates that the applicant must have three years' experience.

در آگهی استخدام ذکر شده است که متقاضی باید سه سال سابقه کار داشته باشد.

The policy stipulates what form of consent is required.

این سیاست مشخص می کند که چه شکلی از رضایت مورد نیاز است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>