دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Disdain

  [dɪsˈdeɪn]

Noun

​the feeling that somebody/something is not good enough to deserve your respect or attention

دون‌پنداری، عار، کسرشان پنداری، کوچک پنداری، ارج کاهی، تحقیر، زبون پنداری، خوار سازی

Synonyms

contempt, despisal, despite, scorn

Examples

They rejected my proposal with disdain.

آنان با تحقیر پیشنهاد مرا رد کردند.

A disdain for the law

تحقیر قانون

She treated him with disdain.

او با تحقیر با او رفتار کرد.

He turned his head away in disdain.

با تحقیر سرش را برگرداند.

Disdain

  [dɪsˈdeɪn]

Verb

to have no respect for someone or something, because you think they are not important or good enough

مادون شان خود پنداشتن، عار داشتن از، کسر شان دانستن، دون پنداشتن، با دیده‌ی تحقیر نگریستن، ارج کاهی کردن

Synonyms

scorn, reject, despise, slight, disregard, spurn, undervalue, deride, look down on, belittle, sneer at, pooh-pooh, contemn, look down your nose at, misprize

Examples

They disdained to accept the offer of peace.

آنان پذیرفتن پیشنهاد صلح را تحقیرآمیز دانستند.

She disdained his offer of help.

او پیشنهاد کمک او را تحقیرآمیز دانست.

He disdains experts and gets his information from popular media.

او کارشناسان را کوچک می شمارد و اطلاعات خود را از رسانه های پرمخاطب به دست می آورد.

She is a disruptive artist who disdains convention.

او یک هنرمند تحول آفرین است که قراردادها را کسر شان خود می داند.

He disdained all people less well educated than himself.

او همه افراد کم سوادتر از خودش را خوار می شمارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>