دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Promulgate

  [ˈprɑːmlɡeɪt]

Verb

to spread an idea, a belief, etc. among many people

رواج دادن، ترویج کردن، اشاعه دادن

to announce a new law or system officially or publicly

(جزئیات قانون جدید یا نظامنامه و غیره) آگاهاندن، برملا کردن، منتشر کردن

Synonyms

make known, issue, announce, publish, spread, promote, advertise, broadcast, communicate, proclaim, circulate, notify, make public, disseminate, make official, pass, declare, decree

Examples

To promulgate education

آموزش و پرورش را اشاعه دادن

The new constitution was promulgated in 2006.

قانون اساسی جدید در سال 2006 اعلام شد.

The political process ensures that laws that unduly burden the States will not be promulgated.

روند سیاسی تضمین می‌کند که قوانینی که بار بی‌رویه بر دولت‌ها تحمیل می‌شوند، ابلاغ نمی‌شوند.

In a centralized system, the principal asks the school board to promulgate a regulation about beepers.

در یک سیستم متمرکز، مدیر مدرسه از هیئت مدیره مدرسه می خواهد که مقرراتی در مورد بیپرها ابلاغ کند. ( دستگاهی که به وسیلۀ آن، شخص برای تماس گرفتن با جایی فراخوانده شود.)

They were promulgating a specifically Judaic message for Judaic adherents.

آنها یک پیام مخصوص یهودی را برای پیروان یهودی منتشر می کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>