دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Belittle

  [bɪˈlɪtl]

Verb

to make somebody, or the things that somebody does, seem unimportant

تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم‌زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن

Synonyms

run down, dismiss, diminish, put down, underestimate, discredit, ridicule, scorn, rubbish, degrade, minimize, downgrade, undervalue, knock, deride, malign, detract from, denigrate, scoff at, disparage, decry, sneer at, underrate, deprecate, depreciate, defame, derogate

Antonyms

praise, elevate, magnify, exalt, vaunt, boast about, big up

Examples

Don't belittle yourself.

خودت را دست کم نگیر.

I find it belittling to wait behind the door of his room.

برای من تحقیر کننده است که پشت در اتاقش انتظار بکشم.

One should not belittle one's inferiors.

انسان نباید زیردستان خود را خوار بشمارد.

She felt her husband constantly belittled her achievements.

او احساس می کرد که شوهرش دائماً دستاوردهای او را تحقیر می کند.

By saying this, I do not mean to belittle the importance of his role.

با گفتن این حرف، منظورم این نیست که اهمیت نقش او را کمرنگ کنم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>