Castigate
[ˈkæstɪɡeɪt]Verb
to criticize somebody/something/yourself severely
سخت مورد باز خواست قرار دادن، باز خواست کردن (به ویژه اگر شدید و در حضور جمع باشد)، سخت انتقاد کردن، گوشمالی دادن، پادافراه کردن
Synonyms
reprimand, blast, carpet, flame, put down, criticize, lash, slate, censure, rebuke, scold, berate, dress down, chastise, chasten, tear into, diss, read the riot act, slap on the wrist, lambast(e), bawl out, excoriate, rap over the knuckles, haul over the coals, chew out, tear (someone) off a strip, give a rocket
Examples
The newspapers castigated the gambling minister.
روزنامهها وزیر قمار باز را سخت به باد انتقاد گرفتند.
He castigated himself for being so stupid.
خودش را به خاطر احمق بودنش سرزنش کرد.
The minister castigated schools for falling standards in education.
وزیر مدارس را به دلیل پایین آمدن استانداردهای آموزشی مورد انتقاد قرار داد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما