دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Sordid

  [ˈsɔːrdɪd]

Adjective

not moral or honest

پست، فرومایه، خودپرست، پولکی، نابکار، مزور، نفرت‌انگیز

very dirty and unpleasant

آلوده، ناپاک، کثیف، فقیرانه، نکبت‌بار، رقت‌بار

Synonyms

base, degraded, shameful, low, vicious, shabby, vile, degenerate, despicable, disreputable, debauched, dirty, seedy, sleazy, squalid, mean, foul, filthy, unclean, wretched, seamy, slovenly, skanky, slummy, scungy

Antonyms

pure, decent, noble, upright, honourable, blameless, clean, spotless, fresh, pure, squeaky-clean, unblemished, unsullied, undefiled

Examples

A sordid slum

گدا محله‌ی کثیف

They live in sordid poverty.

در فقر رقت‌آور زندگی می‌کنند.

Sordid motives

انگیزه‌های پست و سودجویانه

A sordid love affair

یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی نفرت‌انگیز

It was a shock to discover the truth about his sordid past.

کشف حقیقت در مورد گذشته کثیف او شوکه کننده بود.

I didn't want to hear the sordid details of their relationship.

من نمی خواستم جزئیات زننده رابطه آنها را بشنوم.

I don’t care about you and your sordid little affairs!

من به تو و امور کوچک نفرت انگیزت اهمیّت نمی دهم!

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>