دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Ethics

  [ˈeθɪks]

Noun

moral principles that control or influence a person’s behaviour

(سیستم اخلاقی و رفتاری شخص یا مذهب یا حرفه و غیره) کردارگان، خویگان، به‌خویگان، بهکردارگان، اخلاقیات، موازین اخلاقی

Synonyms

moral code, standards, principles, morals, conscience, morality, moral values, moral principles, moral philosophy, rules of conduct, moral beliefs

Examples

The code of ethics of our profession

نظامنامه‌ی اخلاقیات (کردارگان) حرفه‌ی ما

Puritan ethics

کردارگان (اخلاقیت) پیوریتان

The ethics of slavery

کردارشناسی برده‌داری

Professional/business/medical ethics

اخلاق حرفه ای/کسب و کار/پزشکی

To draw up a code of ethics

تدوین منشور اخلاقی

He began to question the ethics of his position.

او شروع به زیر سوال بردن موازین اخلاقی مقام و موقعیت خود کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>