Ethics
[ˈeθɪks]Noun
moral principles that control or influence a person’s behaviour
(سیستم اخلاقی و رفتاری شخص یا مذهب یا حرفه و غیره) کردارگان، خویگان، بهخویگان، بهکردارگان، اخلاقیات، موازین اخلاقی
Synonyms
moral code, standards, principles, morals, conscience, morality, moral values, moral principles, moral philosophy, rules of conduct, moral beliefs
Examples
The code of ethics of our profession
نظامنامهی اخلاقیات (کردارگان) حرفهی ما
Puritan ethics
کردارگان (اخلاقیت) پیوریتان
The ethics of slavery
کردارشناسی بردهداری
Professional/business/medical ethics
اخلاق حرفه ای/کسب و کار/پزشکی
To draw up a code of ethics
تدوین منشور اخلاقی
He began to question the ethics of his position.
او شروع به زیر سوال بردن موازین اخلاقی مقام و موقعیت خود کرد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما