دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Clandestine

  [klænˈdestɪn - ˈklændəstaɪn]

Adjective

done secretly or kept secret

(معمولا در مورد امور غیر قانونی) مخفی، خفیه، پنهان، نهفته، زیر جلی، سری

Synonyms

secret, private, hidden, underground, concealed, closet, covert, sly, furtive, underhand, surreptitious, stealthy, cloak-and-dagger, under-the-counter

Examples

A clandestine radio station

ایستگاه رادیوی سری

They shipped their publications clandestinely into the country

آنها نشریات خود را پنهانی به داخل کشور می‌فرستادند.

A clandestine meeting/relationship

یک ملاقات/رابطه مخفیانه

The clandestine sale of weapons

فروش مخفیانه اسلحه

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>