دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پنجم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Duplicity

  [duːˈplɪsəti]

Noun

dishonest behaviour that is intended to make somebody believe something that is not true

دورویی، فریب، نارو، دغل بازی، دورنگی

Synonyms

deceit, fraud, deception, hypocrisy, dishonesty, guile, artifice, falsehood, double-dealing, chicanery, perfidy, dissimulation

Antonyms

honesty, candour, straightforwardness

Examples

The duplicity of a friend who also helps the enemy.

دورویی دوستی که به دشمن نیز کمک می‌کند.

My life developed into a duplicity.

زندگی من به یک دوگانگی تبدیل شد.

I saw it most in our native duplicity.

من آن را بیشتر در دوگانگی بومی خود دیدم.

Creatures have no duplicity, like man.

هیچ موجود دیگری مانند انسان دورویی و دغل ندارند.

Nor will I tolerate any lying or duplicity.

من هیچ دروغ یا دورویی را تحمل نمی کنم.

What was it to her if he chose to conduct himself with duplicity?

اگر او تصمیم می گرفت با دوگانگی رفتار کند چه چیزی برای او به همراه داشت؟

It was uncomfortable having to keep up a false front, and we regretted the distance our duplicity created.

حفظ یک جبهه کاذب ناراحت کننده بود و ما از فاصله ای که دورویی ما ایجاد کرد پشیمان بودیم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>