دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته ششم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Affluent

  [ˈæfluənt]

Adjective

having a lot of money and a good standard of living

فراوان، وافر، توانگر، پر رونق، پر ناز و نعمت، آباد، متمکن، پر ریخت و پاش، ثروتمند، دارای سطح زندگی بالا، مرفهفراوان، وافر

Synonyms

wealthy, rich, prosperous, loaded, well-off, opulent, well-heeled, well-to-do, moneyed

Antonyms

broke, poor, impoverished, hard-up, penniless, destitute, poverty-stricken, skint, indigent, down at heel, impecunious, on the breadline, penurious, stony-broke

Examples

They both came from affluent families.

هر دوی آنها از خانواده‌های پولدار بودند.

Affluent societies

جوامع توانگر

Affluent Western countries

کشورهای ثروتمند غربی

A very affluent neighbourhood

محله ای بسیار مرفه

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>