دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته ششم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fiasco

  [fiˈæskəʊ]

Noun

​something that does not succeed, often in a way that makes people feel embarrassed

شکست افتضاح آمیز، افتضاح، مایه‌ی آبرو ریزی، کالیدگی، هزیمت

Synonyms

flop, failure, disaster, ruin, mess, catastrophe, rout, debacle, cock-up, balls-up, fuck-up, washout

Examples

The negotiations ended in a fiasco.

مذاکرات با ناکامی افتضاح‌آمیز مواجه شد.

The party was a complete fiasco.

مهمانی یک آبرو ریزی کامل بود.

What a fiasco!

چه فاجعه ای!

After the fiasco over the brochures, I decided to take charge of the marketing.

پس از افتضاح بروشورها، من تصمیم گرفتم مسئولیت بازاریابی را بر عهده بگیرم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>