دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته ششم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Quell

  [kwel]

Verb

to stop something such as violent behavior or protests

سرکوب کردن، خرد کردن، منکوب کردن، خواباندن

to stop or reduce strong or unpleasant feelings

تسکین دادن، آرام کردن، فرو نشاندن

Synonyms

suppress, crush, put down, defeat, overcome, conquer, subdue, stifle, overpower, quash, extinguish, stamp out, vanquish, squelch, calm, quiet, silence, moderate, dull, soothe, alleviate, appease, allay, mitigate, assuage, pacify, mollify, deaden

Examples

The commander quelled the disturbance in the city.

سردار آشوب شهر را خواباند.

Her presence quelled my fear.

حضور او ترس مرا فرو نشاند.

Extra police were called in to quell the disturbances.

پلیس بیشتری برای فرونشاندن این اغتشاشات فراخوانده شد.

She started to giggle, but "Bob" quelled her with a look.

او شروع به قهقهه زدن کرد، اما "باب" با نگاهی او را خفه کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>