دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Respite

  [ˈrespɪt]

Noun

a short break or escape from something difficult or unpleasant

(به ویژه برای استراحت هنگام کار) وقفه، مکث، فرجه، ساعت تنفس، مهلت، زمان استراحت، فراغت

a short delay allowed before something difficult or unpleasant must be done

(به ویژه انجام حکم اعدام) تاخیر، پس افکنی، تعویق، به بعد موکول سازی، امان

Synonyms

pause, break, rest, relief, halt, interval, relaxation, recess, interruption, lull, cessation, let-up, breathing space, breather, hiatus, intermission, reprieve, stay, delay, suspension, moratorium, postponement, adjournment

Examples

He was granted a respite.

اعدام او را عقب انداختند.

A short respite

یک تنفس (استراحت) کوتاه

Work without respite

کار بدون وقفه

The drug brought a brief respite from the pain.

دارو مهلت کوتاهی را برای درمان بودن از درد به ارمغان آورد.

There was no respite from the suffocating heat.

هیچ راه فراری از گرمای خفه کننده وجود نداشت.

She continued to work without respite.

او بدون وقفه به کار خود ادامه داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>