دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Malady

  [ˈmælədi]

Noun

a serious problem

آزار، اختلال، مشکل در جامعه، نابسامانی

an illness

بیماری، ناخوشی، بیماری/اختلال روانی، مرض

Synonyms

disease, complaint, illness, disorder, sickness, ailment, affliction, infirmity, ill, indisposition, lurgy

Examples

A malady without a cure

درد بی درمان

Social maladies caused by ignorance.

بیماری های اجتماعی ناشی از جهالت

The malady of today's youth is the lack of faith, that's all.

بیماری جوانان امروز بی‌ایمانی است و بس.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>