دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته یازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Corroborate

  [kəˈrɑːbəreɪt]

Verb

to provide evidence or information that supports a statement, theory, etc.

تایید کردن، اثبات کردن، بازنمود کردن

Synonyms

support, establish, confirm, document, sustain, back up, endorse, ratify, validate, bear out, substantiate, authenticate

Antonyms

contradict, refute, disprove, negate, invalidate, rebut

Examples

He did not offer any evidence to corroborate his claims.

او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.

Laboratory tests also corroborated Einstein's theory.

آزمون‌های آزمایشگاهی نیز نظریه‌ی انشتین را تایید کردند.

The evidence was corroborated by two independent witnesses.

این شواهد توسط دو شاهد مستقل تأیید شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>