Corroborate
[kəˈrɑːbəreɪt]Verb
to provide evidence or information that supports a statement, theory, etc.
تایید کردن، اثبات کردن، بازنمود کردن
Synonyms
support, establish, confirm, document, sustain, back up, endorse, ratify, validate, bear out, substantiate, authenticate
Antonyms
contradict, refute, disprove, negate, invalidate, rebut
Examples
He did not offer any evidence to corroborate his claims.
او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.
Laboratory tests also corroborated Einstein's theory.
آزمونهای آزمایشگاهی نیز نظریهی انشتین را تایید کردند.
The evidence was corroborated by two independent witnesses.
این شواهد توسط دو شاهد مستقل تأیید شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.