Meticulous
[məˈtɪkjələs]Adjective
paying careful attention to every detail
موشکاف، دقیق و پایبند جزئیات، پر وسواس، وسواسی
Synonyms
thorough, detailed, particular, strict, exact, precise, microscopic, fussy, painstaking, perfectionist, scrupulous, fastidious, punctilious
Antonyms
loose, careless, sloppy, negligent, haphazard, imprecise, slapdash, inexact
Examples
A meticulous researcher
پژوهشگر موشکاف
Her meticulous presentation of details impressed everyone.
ارائه موشکافانهی جزئیات توسط او همه را تحت تاثیر قرار داد.
She planned her trip in meticulous detail.
او سفر خود را با جزئیات دقیق برنامه ریزی کرد.
Their room had been prepared with meticulous care.
اتاق آنها با دقت پر وسواسی آماده شده بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.