دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته یازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Meticulous

  [məˈtɪkjələs]

Adjective

paying careful attention to every detail

موشکاف، دقیق و پایبند جزئیات، پر وسواس، وسواسی

Synonyms

thorough, detailed, particular, strict, exact, precise, microscopic, fussy, painstaking, perfectionist, scrupulous, fastidious, punctilious

Antonyms

loose, careless, sloppy, negligent, haphazard, imprecise, slapdash, inexact

Examples

A meticulous researcher

پژوهشگر موشکاف

Her meticulous presentation of details impressed everyone.

ارائه موشکافانه‌ی جزئیات توسط او همه را تحت تاثیر قرار داد.

She planned her trip in meticulous detail.

او سفر خود را با جزئیات دقیق برنامه ریزی کرد.

Their room had been prepared with meticulous care.

اتاق آنها با دقت پر وسواسی آماده شده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>