دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته یازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Domicile

  [ˈdɑːmɪsaɪl - ˈdəʊmɪsaɪl]

Noun

a person's home

خانه، منزل، مسکن

the country that a person treats as their permanent home, or lives in and has a strong connection with

(حقوق) محل اقامت، محل سکونت (دایم)

Synonyms

dwelling, home, residence, house, settlement, pad, residency, abode, habitation, legal residence

Examples

She took me to her own domicile.

او مرا به خانه‌ی خودش برد.

The place of domicile must be listed on the travel expense report.

محل اقامت باید در گزارش هزینه سفر ذکر شود.

Your wife will be unable to acquire a domicile in Britain until she takes up residence there.

همسر شما تا زمانی که در آنجا اقامت نکند نمی تواند اقامتگاهی در بریتانیا به دست آورد.

They were domiciles where families had gathered to share their love and lives with one another.

آنها اقامتگاه هایی بودند که خانواده ها در آنجا جمع شده بودند تا عشق و زندگی خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>