Lax
[læks]Adjective
not strict, severe or careful enough about work, rules or standards of behaviour
آسانگیر، شل و ول، سستانگار، بیقید و خیال، لاابالی
Synonyms
slack, casual, careless, sloppy, easy-going, negligent, lenient, slapdash, neglectful, slipshod, remiss, easy-peasy, overindulgent, loose, soft, yielding, slack, flabby, flaccid
Antonyms
severe, disciplined, strict, stern, rigid, stringent, conscientious, scrupulous, heedful, firm
Examples
Lax laws
قوانین ملایم و پر ارفاق
Lax discipline
انضباط شل و ول
A lax attitude to health and safety regulations
نگرش سست به مقررات بهداشتی و ایمنی
If a teacher is too lax with his students, the class will become disrupted.
اگر معلم خیلی به شاگردانش رو بدهد کلاس بههم میخورد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.