Subjugate
[ˈsʌbdʒuɡeɪt]Verb
to defeat somebody/something; to gain control over somebody/something
تحت اختیار در آوردن، مقهور کردن، زیر یوغ در آوردن، تحت استیلا در آوردن، چیره شدن (بر)، رام کردن، لگام پذیر کردن، مهار کردن
Synonyms
conquer, master, overcome, defeat, crush, suppress, put down, overthrow, tame, lick, subdue, overpower, quell, rule over, enslave, vanquish, hold sway over, bring to heel, bring (someone) to his knees, bring under the yoke
Examples
To subjugate a wild horse
اسب وحشی را رام کردن
She knew how to subjugate her own feelings.
او میدانست که چگونه احساسات خود را مهار کند.
European powers that were subjugating the African people.
قدرت اروپایی که مردم افریقا را تحت اختیار خود در میآوردند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.