دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Liquidation

  [ˌlɪkwɪˈdeɪʃn]

Noun

the process of closing a company, selling what it owns and paying its debts

انحلال یک شرکت، انحلال، تصفیه، برچیدن

(finance) the action of selling something to get money or to avoid losing money

نقد سازی، نقدینه سازی، واریز

(informal) the killing of someone, typically by violent means

کشتن، قتل، کلک کسی را کندن، کشتن کسی که معمولا با خشونت همراه است

Synonyms

clearance, elimination, eradication, purge, removal, riddance, annihilation, eradication, extermination, extinction, extinguishment, extirpation, obliteration

Examples

go into liquidation

(شرکت یاموسسه‌ی بازرگانی) دارایی‌ها را نقد کردن و قروض را دادن و شرکت را منحل کردن

The company has gone into liquidation.

آن شرکت با فروختن دارایی ها و پرداخت بدهی منحل شده است.

Falling prices may lead to further liquidation of stocks.

کاهش قیمت ممکن است منجر به نقد سازی بیشتر سهام شود.

After liquidation of the gang leader, no one can be boss.

بعد از کشتن کشتن رئیس گروه، هیچ کس نمیتواند رئیس باشد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>