Liquidation
[ˌlɪkwɪˈdeɪʃn]Noun
the process of closing a company, selling what it owns and paying its debts
انحلال یک شرکت، انحلال، تصفیه، برچیدن
(finance) the action of selling something to get money or to avoid losing money
نقد سازی، نقدینه سازی، واریز
(informal) the killing of someone, typically by violent means
کشتن، قتل، کلک کسی را کندن، کشتن کسی که معمولا با خشونت همراه است
Synonyms
clearance, elimination, eradication, purge, removal, riddance, annihilation, eradication, extermination, extinction, extinguishment, extirpation, obliteration
Examples
go into liquidation
(شرکت یاموسسهی بازرگانی) داراییها را نقد کردن و قروض را دادن و شرکت را منحل کردن
The company has gone into liquidation.
آن شرکت با فروختن دارایی ها و پرداخت بدهی منحل شده است.
Falling prices may lead to further liquidation of stocks.
کاهش قیمت ممکن است منجر به نقد سازی بیشتر سهام شود.
After liquidation of the gang leader, no one can be boss.
بعد از کشتن کشتن رئیس گروه، هیچ کس نمیتواند رئیس باشد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما