Accomplice
[əˈkɑːmplɪs]Noun
a person who helps another to commit a crime or to do something wrong
شریک جرم، همدست، معاون جرم
Synonyms
partner in crime, ally, associate, assistant, companion, accessory, comrade, helper, colleague, collaborator, confederate, henchman, coadjutor, abettor
Examples
An accomplice to murder
شریک قتل
He was betrayed by his accomplice.
شریک جرمش او را لو داد.
The police suspect that he had an accomplice.
پلیس مظنون است که او همدست داشته است.
She became his unwitting accomplice in the robbery.
همدست ناخواسته او در سرقت شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.