Culpable
[ˈkʌlpəbl]Adjective
responsible and deserving blame for having done something wrong
مقصر، تقصیرکار، آهمند، لغزشکار، سزاوار سرزنش، قابل ملامت
Synonyms
blameworthy, wrong, guilty, to blame, liable, in the wrong, at fault, sinful, answerable, found wanting, reprehensible
Antonyms
innocent, not guilty, in the clear, squeaky-clean, blameless, guiltless, clean
Examples
Culpable negligence
قصور سرزنشپذیر
It is not the child who is culpable in this case; it is the parent.
در این مورد، این کودک نیست که مقصر است بلکه پدر و مادرش مقصر هستند.
Don't make me culpable for his mistakes.
گناه اشتباهات او را به گردن من میندازید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.