دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Culpable

  [ˈkʌlpəbl]

Adjective

responsible and deserving blame for having done something wrong

مقصر، تقصیرکار، آهمند، لغزشکار، سزاوار سرزنش، قابل ملامت

Synonyms

blameworthy, wrong, guilty, to blame, liable, in the wrong, at fault, sinful, answerable, found wanting, reprehensible

Antonyms

innocent, not guilty, in the clear, squeaky-clean, blameless, guiltless, clean

Examples

Culpable negligence

قصور سرزنش‌پذیر

It is not the child who is culpable in this case; it is the parent.

در این مورد، این کودک نیست که مقصر است بلکه پدر و مادرش مقصر هستند.

Don't make me culpable for his mistakes.

گناه اشتباهات او را به گردن من میندازید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>