Alleged
[əˈledʒd]Adjective
stated as a fact but without any proof
بقول معروف، بنابگفتهء بعضی، به اصطلاح، مفروض ، احتمالی، (حقوق) متهم، مورد ادعا
Synonyms
claimed, supposed, declared, assumed, so-called, apparent, rumored, stated, described, asserted, designated, presumed, affirmed, professed, reputed, hypothetical, putative, presupposed, averred, unproved
Examples
The alleged murderer
متهم به قتل
His alleged friends gave him away.
به اصطلاح دوستانش او را لو دادند.
It is alleged that he gave false information to the tax authorities.
گفته می شود که او اطلاعات نادرستی به اداره مالیات داده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.