دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Alleged

  [əˈledʒd]

Adjective

stated as a fact but without any proof

بقول معروف، بنابگفتهء بعضی، به اصطلاح، مفروض ، احتمالی، (حقوق) متهم، مورد ادعا

Synonyms

claimed, supposed, declared, assumed, so-called, apparent, rumored, stated, described, asserted, designated, presumed, affirmed, professed, reputed, hypothetical, putative, presupposed, averred, unproved

Examples

The alleged murderer

متهم به قتل

His alleged friends gave him away.

به اصطلاح دوستانش او را لو دادند.

It is alleged that he gave false information to the tax authorities.

گفته می شود که او اطلاعات نادرستی به اداره مالیات داده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>