دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Preclude

  [prɪˈkluːd]

Verb

to prevent something from happening or somebody from doing something; to make something impossible

(از قبل) جلوگیری کردن، پیشگیری کردن، مانع شدن

Synonyms

rule out, put a stop to, obviate, make impossible, make impracticable, prevent, stop, check, exclude, restrain, prohibit, inhibit, hinder, forestall, debar

Examples

These events preclude the peace agreement from being signed.

این رویدادها مانع عقد قرار داد صلح می‌شوند.

Renting out the land precludes the possibility of building on it.

اجاره دادن زمین امکان ایجاد ساختمان در آنرا از بین می‌برد.

Your failure to become a member this year does not preclude the possibility of your applying next year.

عدم موفقیت شما در عضویت در سال جاری مانع از امکان درخواست سال آینده شما نمی شود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>