دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته پانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Paragon

  [ˈpærəɡɑːn]

Noun

​a person who is perfect or who is a perfect example of a particular good quality

نمونه‌ی کامل، نمونه‌ی عالی، ابر سنجه، سرمشق، ابر مونه

Synonyms

model, standard, pattern, ideal, criterion, norm, jewel, masterpiece, prototype, paradigm, archetype, epitome, exemplar, apotheosis, quintessence, nonesuch, nonpareil, best or greatest thing since sliced, bread, cynosure

Examples

A paragon of virtue

نمونه‌ی کامل زهد و تقوا

He wasn't the paragon of virtue she had expected.

چنان نمونه ای از زهد و تقوا نبود که او انتظار داشت.

His father was a paragon of generosity and honesty.

پدرش خدای سخاوت و درستکاری بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>