Paragon
[ˈpærəɡɑːn]Noun
a person who is perfect or who is a perfect example of a particular good quality
نمونهی کامل، نمونهی عالی، ابر سنجه، سرمشق، ابر مونه
Synonyms
model, standard, pattern, ideal, criterion, norm, jewel, masterpiece, prototype, paradigm, archetype, epitome, exemplar, apotheosis, quintessence, nonesuch, nonpareil, best or greatest thing since sliced, bread, cynosure
Examples
A paragon of virtue
نمونهی کامل زهد و تقوا
He wasn't the paragon of virtue she had expected.
چنان نمونه ای از زهد و تقوا نبود که او انتظار داشت.
His father was a paragon of generosity and honesty.
پدرش خدای سخاوت و درستکاری بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.