Antithesis
[ænˈtɪθəsɪs]Noun
the opposite of something
نقطهی مقابل
a contrast between two things
تضاد، تباین، تناقض، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد
Synonyms
opposite, contrast, reverse, contrary, converse, inverse, antipode
Examples
Joy is the antithesis of sorrow.
شادی نقطهی مقابل غم است.
Love is the antithesis of selfishness.
عشق نقطه مقابل خودخواهی است.
The sharp antithesis between their views
تضاد شدید بین نظرات آنها
There is an antithesis between the needs of the state and the needs of the people.
بین نیازهای دولت و نیازهای مردم تضاد وجود دارد.
Students finishing their education at 16 is the very antithesis of what society needs.
دانشآموزانی که تحصیلات خود را در 16 سالگی به پایان میرسانند، نقطه مقابل آنچه جامعه به آن نیاز دارد است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.