دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته شانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Antithesis

  [ænˈtɪθəsɪs]

Noun

​the opposite of something

نقطه‌ی مقابل

a contrast between two things

تضاد، تباین، تناقض، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد

Synonyms

opposite, contrast, reverse, contrary, converse, inverse, antipode

Examples

Joy is the antithesis of sorrow.

شادی نقطه‌ی مقابل غم است.

Love is the antithesis of selfishness.

عشق نقطه مقابل خودخواهی است.

The sharp antithesis between their views

تضاد شدید بین نظرات آنها

There is an antithesis between the needs of the state and the needs of the people.

بین نیازهای دولت و نیازهای مردم تضاد وجود دارد.

Students finishing their education at 16 is the very antithesis of what society needs.

دانش‌آموزانی که تحصیلات خود را در 16 سالگی به پایان می‌رسانند، نقطه مقابل آنچه جامعه به آن نیاز دارد است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>