دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته شانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Embellish

  [ɪmˈbelɪʃ]

Verb

to make something more beautiful by adding decoration to it

آذین کردن، تزیین کردن، آراستن، زیبا ساختن، زیباسازی کردن، مزین کردن

to make a story more interesting by adding details that are not always true

(گزارش، داستان یا شرح را با افزودن جزییات اضافی و معمولا ساختگی) دستکاری کردن، دارای آب و تاب کردن، بهسازی کردن، پیراستن

Synonyms

decorate, enhance, adorn, dress, grace, deck, trim, dress up, enrich, garnish, ornament, gild, festoon, bedeck, tart up, beautify, elaborate, color, exaggerate, dress up, embroider, varnish

Examples

A garment embellished by medals and ribbons.

جامه‌ای که به مدال و روبان مزین شده است.

He embellishes his reports with interesting details.

او گزارش‌های خود را با جزییات سرگرم کننده‌ای شاخ و برگ می‌دهد.

His account of his travels was embellished with details of famous people he met.

گزارش او از سفرهایش با جزئیات افراد مشهوری که ملاقات کرده بود شاخ و برگ داده شده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>