Cupidity
[kjuːˈpɪdəti]Noun
a strong desire for more wealth, possessions, power, etc. than a person needs
آز، آزمندی، حرص، طمع
Synonyms
avarice, greed, acquisitiveness, rapacity, covetousness, avidity, greediness, rapaciousness
Examples
There was a glimmer of cupidity in those small, cunning eyes of his.
در آن چشمان کوچک و حیله گر او نوری از حرص و طمع بود.
Her cupidity is well known.
آزمندی او مشهور است.
The root of all his misfortunes was cupidity.
ریشهی تمام بدبختیهای او آزمندی بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.