دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نوزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Profligate

  [ˈprɑːflɪɡət]

Adjective

​using money, time, materials, etc. in a careless way

ولخرج، مسرف، اسراف کارانه، بی حساب، بی رویه

Synonyms

extravagant, reckless, squandering, wasteful, prodigal, spendthrift, immoderate, improvident, depraved, degenerate, immoral, wild, abandoned, loose, corrupt, dissipated, wicked, promiscuous, shameless, wanton, debauched, unprincipled, dissolute, iniquitous, libertine, vitiated, licentious

Antonyms

principled, moral, pure, decent, upright, virtuous, chaste, virginal

Examples

Profligate spending

هزینه های بی رویه

The profligate use of resources

استفاده بی رویه از منابع

The opposition criticized the government’s profligate spending plans.

حزب مخالف از برنامه های هزینه های بی رویه دولت انتقاد کرد.

The report dismisses claims that the US is profligate in its use of energy.

این گزارش این ادعاها را رد می کند که ایالات متحده در استفاده از انرژی خود اسراف کار است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>