Coup
[kuː]Noun
a sudden change of government that is illegal and often violent
کودتا
the fact of achieving something that was difficult to do
(به ویژه اگر ناگهان باشد) ضربه شست، شاهکار، موفقیت مشعشع، کار چشمگیر، کوبکار
Synonyms
masterstroke, feat, stunt, action, stroke, exploit, manoeuvre, deed, accomplishment, tour de force, stratagem, stroke of genius
Examples
He seized power in a military coup in 2008.
او در سال 2008 با یک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت.
Several cabinet ministers were involved in the coup.
چندین وزیر در کودتا دست داشتند.
Her next coup was to bring the two sides to the negotiating table.
کار درخشان دیگرش این بود که طرفین را سر میز مذاکره آورد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.