دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نوزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Expatriate

  [ˌeksˈpeɪtriət]

Noun

a person living in a country that is not their own

(آدم) ترک وطن کرده، دور از میهن، غریب، مقیم برون مرز، میهن باخته، مهاجر

Synonyms

exile, refugee, emigrant, émigré, expat

Examples

American expatriates in Paris

مهاجران آمریکایی در پاریس

This restaurant is the haunt of expatriate Iranians.

این رستوران پاتوق ایرانیان دور از وطن است.

My family lived as expatriates in Hong Kong before I was born.

خانواده من قبل از تولد من به عنوان مهاجر در هنگ کنگ زندگی می کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>