دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Juxtapose

  [ˌdʒʌkstəˈpəʊz]

Verb

to put people or things together, especially in order to show a contrast or a new relationship between them

کنار هم گذاشتن، کنار به کنار قرار دادن، پهلوی هم گذاشتن

Synonyms

appose, connect, pair, bring near, bring together, place in proximity, set side by side

Examples

The huts were closely juxtaposed.

کلبه‌ها را تنگ هم ساخته بودند.

We tried to juxtapose statues to produce the best effect.

سعی کردیم به منظور ایجاد تاثیر بیشتر در بیننده، مجسمه‌ها را کنار هم قرار دهیم.

His words are always juxtaposed in different combinations.

واژه‌های او همیشه در آمیزه‌های متفاوتی با هم ترکیب می‌شوند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>