Plight
[plaɪt]Noun
a difficult and sad situation
گرفتاری، مخمصه، فلاکت، بدبختی، بلیه، وضع بد
Synonyms
difficulty, condition, state, situation, trouble, circumstances, dilemma, straits, predicament, extremity, perplexity
Examples
The plight of the homeless
بدبختی بیخانمانها
The African elephant is in a desperate plight.
فیل آفریقایی در وضعیت بسیار بدی قرار دارد.
A neighbor heard of her plight and offered to help.
یکی از همسایه ها از وضعیت بد او شنید و به او کمک کرد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.