Connubial
[kəˈnuːbiəl]Adjective
relating to marriage, or the relationship between people who are married
وابسته به زناشویی، نکاحی، زفافی، زن و شوهری
Synonyms
conjugal, hymeneal, marital, married, matrimonial, nuptial, spousal, wedded
Examples
Connubial rites
مراسم زناشویی
David came back to sleep in the connubial room.
دیوید برگشت تا در اتاق زناشویی بخوابد.
Hogan told me he had tasted the joys of connubial bliss.
هوگان به من گفت که لذت خوشبختی زناشویی را چشیده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.