دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Demur

  [dɪˈmɜːr]

Verb

to say that you do not agree with something or that you refuse to do something

دو دلی کردن، شک و شبهه داشتن، سرباز زدن، چون و چرا کردن، اعتراض کردن به، ایراد گرفتن، رد کردن

Synonyms

object, refuse, protest, doubt, dispute, pause, disagree, hesitate, waver, balk, take exception, cavil

Examples

At first she demurred, but then finally agreed.

او ابتدا نپذیرفت، اما در نهایت موافقت کرد.

I suggested that we hire him but the boss demurred.

من پیشنهاد کردم که او را استخدام کنیم ولی رئیس سرباز زد.

They wanted to make him the treasurer, but he demurred.

می‌خواستند او را خزانه‌دار کنند، اما او رد کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>