Palliate
[ˈpælieɪt]Verb
to make a disease or an illness less painful or unpleasant without curing it
(درد و بیماری و غیره) تسکین دادن، درد کاهی کردن، فرو نشاندن، استمالت کردن
Synonyms
explain away, extenuate, gloss over, gloze, sleek over, whitewash, allay, alleviate, assuage, comfort, ease, lessen, lighten, mitigate, relieve
Examples
The hot bath palliated my muscle.
حمام گرم درد عضلات مرا تسکین داد.
It is possible to palliate without cure.
تسکین بدون درمان ممکن است.
Her pain was palliated by her father's sympathy.
درد او با همدردی پدرش تسکین یافت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.