Perspicacious
[ˌpɜːrspɪˈkeɪʃəs]Adjective
able to understand somebody/something quickly and accurately; showing this
ژرفنگر، با ذکاوت، زیرک، زودفهم
Synonyms
perceptive, aware, sharp, keen, acute, alert, clever, penetrating, shrewd, discerning, astute, observant, clear-sighted, percipient, sharp-witted, sagacious
Examples
A perspicacious remark
یک اظهار نظر زیرکانه
She was awarded a prize for her perspicacious essay.
او برای مقاله زیرکانه اش جایزه دریافت کرد.
He was perspicacious enough to realize that things were soon going to change.
او به اندازه کافی زیرک بود که متوجه شد همه چیز به زودی تغییر خواهد کرد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.